به مناسبت سالگرد شهادت دومین شهید محراب؛

شهید مدنی (ره)؛ معلم اخلاق و عمل

غرب ایران- آیت الله سیداسداللّه مدنی (ره)، دومین شهید محراب، معلم اخلاق و عمل بود. مردی که سالهای زیادی در همدان خدمت کرد و نام و یادش همواره در همدان و بر تاریخ ماندگار است.

به گزارش پایگاه خبری غرب ایران، آیت اللّه سید اسدالله مدنی دهخوارقانی در یکی از روزهای سال ۱۲۹۳ شمسی (۱۳۲۳ ق)، در روستای آذرشهر یا دهخوارقان، از توابع تبریز پا به عرصه‌ی وجود نهاد. می‌گویند آقا میر علی (پدر ایشان) که از سادات خوشنام دهخوارقان بود، علاقه زائد الوصفی به مولای متقیان علی (ع) داشت؛ به همین جهت اسدالله (لقب آن امام همام) را به عنوان اسم فرزند ارشدش برگزید.

آقا میر علی در بازارچه‌ی دهخوارقان مغازه‌ی بزازی داشت و از این راه ارتزاق می‌نمود. با توجه به شغل پدر باید وضع اقتصادی خانواده شأن خوب بوده باشد. وی امانت دار، درستکار و خوشنام بود.

آقا میر علی علاقه‌ی ویژه ای به سید اسدالله داشت و در تربیت ایشان کوشش فراوانی می‌نمود و ساعات زیادی در طول روز به سید اسدالله اختصاص می‌داد. از طرف دیگر هرچه اسدالله بزرگ‌تر می‌شد، استعداد و ذکاوت و هوش سرشار خود را بیشتر را به نمایش می‌گذاشت و موجبات علاقه‌ی روز افزون آقا میر علی را فراهم می‌کرد و او را وادار می‌کرد تا در تربیتش بیشتر بکوشد و به بهترین شکل او را پرورش دهد. برای همین آقا میر علی اسدالله را به مدرسه‌ی طالبیه تبریز فرستاد تا در مسیر علم دانش قرار بگیرد زیرا می‌دانست که این پسر در آینده خدمات بزرگی به اسلام خواهد داشت.

شانزدهمین بهار عمر سید اسد الله سالی اندوهناک برای این جوان که تشنه معارف دینی و فراگیری علوم اسلامی بود. پدر بیمار شده بود و بیماری او هر روز شدت گرفت. درمان پزشکی هم مفید نیفتاد و دست در دستان سید اسدالله چشم از جهان فروبست.

پس از رحلت پدر بار سنگین اداره‌ی خانواده بر روی دوش سید اسدالله قرار گرفت و همین بار سنگین باعث شد که او خود را در کارهای معمول مغازه غرق کند. ساعت‌ها کار می‌کرد و برای خواندن درس و کتاب مجبور بود از ساعت خواب خود کم کند. فشار کار در مغازه سبب شد که مدتی از درس و بحث فاصله بگیرد. با این حال کتب مورد نظر خویش را تهیه و به سختی آنها را مطالعه می‌کرد. همین رویه باعث شد که او در نوجوانی مثل یک مرد با تجربه، رشته‌ی زندگی خانواده را به دست گیرد و غم نبود پدر برایش قابل تحمل تر شود. دیگر وقت زیادی نداشت که به روزهای خوب گذشته بیندیشد.

تحصیل

در کنار تلاش‌های خستگی ناپذیر در تأمین معاش خانواده، مدت‌ها بود که چیزی از درون سید اسدالله را نهیب می‌زد. باید کاری می‌کرد. باید تحول جدیدی در زندگی خود ایجاد می‌کرد. کتاب‌های بسیاری را خوانده بود و دلش می‌خواست مثل اجدادش کارهای بزرگی انجام دهد. سخت به فکر افتاده بود به سلک روحانیون و مردان خدا درآید تا بتواند برای مردم کاری کند. اما در آن روزگار پهلوی اول سرکار بود و با کینه‌ی شدید دربار به روحانیت، این کار مثل تباه کردن زندگی عادی و با ثباتی بود که همه انتظارش را می‌کشیدند.

اما او با درد آشنا بود و دوست داشت که خطر کند تنها نگرانی او خانواده بود که احتمال داشت دچار آسیب‌ها ی مادی و روحی شوند. بزرگترها و دوستان او را از این کار نهی می‌کردند و دلیل‌های مختلفی برای وی می‌آوردند. اما هیچکس نتوانست او را از این تصمیم منصرف سازد. در حالی که به تازگی زندگی او و خانواده شیرین شده بود، دوباره عزم کرد که با غربت و غم همنشین شود. سید اسدالله عزم هجرت کرده بود و هیچ چیز نمی‌توانست مانع این تصمیم او شود. این هجرت سر آغاز دوره‌ی دیگری در زندگی او شد، دوره‌ای که تا پایان زندگی در سختی و تلاش شبانه روزی گذشت و اثرات بسیاری بر او و دیگران گذاشت.

امام خمینی (ره) که از شاگردان برجسته ی آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری به شمار می‌رفت و سالیان دراز در مکتب درسی و اخلاقی ایشان و اساتید دیگر تلمذ کرده بود، در آن زمان خود، از استادان پرآوازه ی حوزه در فقه و اصول و فلسفه محسوب می‌شد.

سید اسدالله مدنی چهار سال در محضر امام خمینی حضور یافت و از دروس فلسفه، عرفان و اخلاق ایشان بهره‌ی فراوان برد و همین موجب گشت که او امام را در مقام عمل بالاتر و برتر از مرز علم بیاید و عشقش نسبت به ایشان فزونی یابد.

پس از مدتی به نجف‌اشرف هجرت کرده. در حوزه‌ی علمیه ی نجف اشرف، هم زمان با تکمیل تحصیلات عالی خویش، تدریس در سطوح مختلف را شروع کرد و به دستور مرحوم آیت‌الله حکیم (ره)، کرسی تدریس لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه را به عهده گرفت و در اندک زمانی، از اساتید معروف حوزی علمیه ی نجف‌اشرف گردید.

سیداسدالله، در نجف‌اشرف، در درس خارج مرحوم آیت‌الله سید عبدالهادی شیرازی (ره) و مرحوم آیت‌الله حکیم (ره) و مرحوم آیت‌الله خویی (ره) شرکت کرده و از مراجع بزرگی اجازه‌ی اجتهاد دریافت کرد.

آغاز مبارزات

شهید مدنی در حوزه‌ی علمیه ی نجف، در کنار فعالیت‌های علمی، لحظه‌ای از فعالیت‌های سیاسی غافل نبود و همواره در مبارزات علیه طاغوت، پیشگام و پیشتاز بود.

سال ۱۳۴۲ حرکت عظیم مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی در جهت سرنگونی رژیم طاغوت آغاز گردید، آیت‌الله مدنی، نخستین کسی بود که در نجف به ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام لبیک گفت و با تعطیل کردن کلاسهای خود و تشکیل مجالس سخنرانی، در افشای چهره‌ی پلید رژیم مزدور پهلوی گام برداشت. وی در این زمان، در نجف، سردمدار جریان دفاع و پشتیبانی از نهضت امام به شمار می‌آمد. و وقایع ایران را برای طلاب بیان می‌کرد.

از زمان تبعید حضرت امام به نجف، آیت‌الله مدنی، همواره یار و یاور امام بود و در کنار مراد خود به مبارزه علیه ظلم و فساد ادامه داد. معروف است که هر موقع حضرت امام به علتی نمی‌توانستند برای اقامه‌ی نماز جماعت حاضر شوند، آیت‌الله مدنی به جای امام به اقامه‌ی نماز جماعت می‌پرداخت.

سفرهای تبلیغی

آیت‌الله مدنی، در دوران اقامت در نجف‌اشرف، در ایام تعطیلی حوزه، تابستان‌ها به‌طور مرتب به ایران سفر می‌کرد و در شهرهای مختلف به تبلیغ و روشنگری می‌پرداخت. مبارزه با مفاسد اجتماعی و مظاهر طاغوت، یکی از کارهای اصلی آن شهید بود که به هر دیار که سفر می‌کرد یا تبعید می‌شد، این مبارزه، سرلوحه‌ی فعالیت‌ها و حرکتها و برنامه‌های وی قرار داشت.

شهید مدنی (ره)؛ معلم اخلاق و عمل

همدان، سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۱

آیت‌الله مدنی، حرکت تبلیغی خود را از همدان و از روستای «دره مرادبیگ» آغاز کرد؛ چنان که خود فرموده است:

«من دیدم باید همدان را حرکت بدهم. از یک ده کار را شروع کردم تا مردم ببینند، بعد گرایش پیدا کنند. وی دستور داد کسی حق ندارد بدون حجاب اسلامی وارد بشود. همچنین فروختن مشروبات را ممنوع کرد و در دره‌ی مرادبیگ، یک ده نمونه شد.»

این عمل ایشان باعث جلب علاقه‌ی مردم متدین همدان به او شد. پس از اینکه وی را شناختند، گرد او جمع شدند و از وی دعوت به عمل آورند تا به همدان بیاید. و ایشان با انتقال به همدان، فعالیت‌های خود را گسترش داد.

خرم‌آباد، سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۴

در اوایل دهه‌ی ۵۰ در شهر خرم‌آباد، خلأ حضور یک عالم مجاهد و متعهد که بتواند مرجع مذهبی و سیاسی مردم باشد و زعامت روحانیت متعهد و انقلابی منطقه را برعهده بگیرد، بیش از هر زمان دیگر احساس می‌شد. مدتی بود که مرحوم آیت‌الله روح‌الله کمالوند که سالهای سال زعامت روحانیت منطقه و سرپرستی همه ی شئون مذهبی، اجتماعی و سیاسی لرستان را در دست داشت، به دار بقا شتافته و جایگاه رفیع ایشان همچنان خالی بود.

براین اساس، عده‌ای از روحانیون سرشناس و متعهد خرم‌آباد، از آیت الله مدنی دعوت به عمل آوردند که فعالیت خود را از همدان به خرم‌آباد منتقل کند. وی با اجابت این دعوت و عزیمت به خرم‌آباد، فصل دیگری از زندگی پرفراز و نشیب و سراسر مبارزة خود را آغاز کرد. آیت‌الله مدنی در خرم‌آباد، در حوزه‌ی علمیه ی کمالوند، فعالیت خود را با تدریس خارج فقه آغاز کرد و بعد از مدتی با حکم حضرت امام (قدس‌سره) سرپرستی این حوزه را نیز برعهده گرفت.

آیت‌الله مدنی در ۰۱/‏۱۰/‏۵۷‬ در میان استقبال باشکوه مردم وارد همدان شد. معظم له برای جانشینی مرحوم آخوند ملاعلی معصومی همدانی و به منظور رهبری مبارزات مردم همدان و منسجم کردن فعالیت روحانیون متعهد، به این منطقه آمده بود. نظر به سابقه درخشان آیت‌الله مدنی از سال ۴۱ تا سال ۵۰ در همدان و با توجه به اوج‌گیری مبارزات حق‌طلبانه ی مردم ایران، هجرت آیت‌الله مدنی به همدان، از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود. به طوری که طبقات مختلف مردم از ساعت‌ها قبل در مقابل مسجد جامع اجتماع کردند، سپس جهت استقبال از ایشان به طرف دروازه ملایر حرکت نمودند.

آیت‌الله مدنی از بدو ورود به همدان، هدایت مبارزات مردمی را بر عهده گرفت و با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار کرد. شایان ذکر است که لحظه به لحظه این هدایت‌ها و مبارزات، در گزارش‌های ساواک تا زمان از هم پاشیدن و انحلال آن سازمان موجود است.

نقش ایشان در هدایت و جهت‌دهی به مبارزات مردم همدان به حدی بود که وقتی در جریان ۲۲ بهمن، لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه برای سرکوب مردم به سمت تهران حرکت می‌کرد، به دستور ایشان مردم همدان برای سد کردن راه تانک‌ها، با دست خالی و کفن‌پوشان به مقابله با تانک‌ها برخاستند و خود ایشان نیز پیشاپیش همه تظاهرکنندگان به راه افتادند و در نهایت موفق شدند با دادن چند شهید و مجروح، تانک‌ها را از حرکت بازدارند.

پیروزی انقلاب اسلامی

پس از به ثمر رسیدن قیام خونین ملت ایران به رهبری امام خمینی، این یار دیرینه امام و سرباز خستگی‌ناپذیر انقلاب که پرچم مبارزه را لحظه‌ای بر زمین نگذاشته و از تبعیدگاهی به تبعیدگاهی دیگر و از سنگری به سنگر دیگر، همیشه در صف مقدم مبارزه حرکت کرده بود و در پیروزی انقلاب، تلاش بی‌وقفه‌ای داشت، فصل دیگری از مبارزات خود را برای حفظ و حراست و پاسداری از انقلاب شکوهمند اسلامی آغاز کرد.

انقلاب پیروز شده بود و پاسداری از انقلاب، سخت‌تر از قیام به نظر می‌رسید.توطئه‌های استکبار جهانی برای نابودی انقلاب، یکی پس از دیگری به وقوع می‌پیوست و یاران امام و فجرآفرینان انقلاب باید تلاش و مبارزه‌ی بی‌امان دیگری را برای حفظ انقلاب اسلامی و برقراری حکومت اسلامی آغاز کنند.

آیت‌الله مدنی،، در صف مبارزه با ایادی استکبار و عناصر سرسپرده ی آنان همچون سربازی آماده و افسری فداکار، در هر سنگری که به فداکاری ایشان نیاز بود، با اشاره امام بدان سو می‌شتافت. ایشان در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، از طرف مردم همدان به نمایندگی انتخاب شد و سپس در کوران مشکلات و آشفتگی اوضاع تبریز، از سوی امام با اختیارات تام به امامت جمعه‌ی این شهر منصوب و روانه این شهر شد.

سنگر نماز جمعه تبریز

تبریز، این شهر قیام و مبارزه، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دستخوش جریان‌های مهم و حساسی شد. دشمنان انقلاب با شعله‌ور کردن آتش تفرقه و اختلاف و آشفته کردن اوضاع عمومی شهر، به ویژه کمیته‌های انقلاب که اکثر آنها در دست ضد انقلابیون حزب خلق مسلمان بود، امید داشتند که به اهداف شوم خود برسند. یاران انقلاب تصمیم گرفتند با آوردن آیت‌الله مدنی به تبریز، موقعیت جناح انقلاب و خط امام را تقویت کنند. آنان این پیشنهاد را به محضر امام تقدیم کردند و امام امت طی حکمی آیت‌الله مدنی را روانه تبریز کردند..

آیت‌الله مدنی، در سر و سامان دادن به اوضاع سیاسی و اجتماعی تبریز تلاش مخلصانه‌ای کرد و آنگاه برای ادامه خدمت به شهر همدان بازگشت؛ هنوز چند روزی از مراجعت وی نگذشته بود که حادثه دلخراش و غمبار شهادت اولین شهید محراب آیت‌الله «سید محمد علی قاضی طباطبایی» به دست دشمنان انقلاب و مزدوران آمریکا علیه روحانیت، اوضاع شهر تبریز را دگرگون ساخت. در این هنگام بار دیگر امام عزیز طی حکم دیگری، آیت‌الله مدنی را به نمایندگی خود و امامت جمعه شهر تبریز منصوب فرمود.

آیت‌الله مدنی پس از منصوب شدن به این سمت، با معضل بزرگ «حزب خلق مسلمان» که جریان‌های مختلف تحت پوشش آن به مبارزه با انقلاب پرداخته بودند، مواجه گشت. اما به یمن آگاهی و هوشیاری مردم آذربایجان و شخصیت و مقبولیت ایشان و همچنین فعالیت شبانه‌روزی و هوشیاری آن عزیز، این توطئه منجر به شکست شد.

جنگ تحمیلی و جبهه‌های نبرد

شهید مدنی در تقویت روحیه ی رزمندگان اسلام نقش بسزایی داشت و با شرکت در جبهه نبرد و حضور در کنار سپاهیان اسلام و شرکت در مجالس دعا و نیایش آنان، مشوق رزمندگان اسلام بود که جنگ مقدس خود را با استکبار جهانی تا پیروزی نهایی ادامه دهند. حتی بر دست آن برادر ارتشی که هواپیمای متجاوز دشمن را با ضد هوایی در فضای تبریز سرنگون ساخته بود، به‌عنوان نماینده امام بوسه زد و کمال تواضع خود را در مقابل مجاهدان فی‌سبیل‌الله نشان داد.

در اینجا مناسب است که خاطره‌ای از آقای بهاءالدینی نقل شود: «عده‌ای می‌خواستند بروند جبهه. بچه‌ها که رفتند، دیدیم حاج آقا آمدند خانه و سخت ناراحت هستند و اشک در چشمانش حلقه زده است. گفتیم: «حاج آقا، چرا ناراحتید؟» گفتند: «تلفن بزنید به دفتر امام و اجازه بگیرید از امام که من هم با این بچه‌ها به جبهه بروم.»

پرسیدم چرا حاج آقا؟ «گفتند: «آخر من نمی‌توانم ببینم این بچه‌ها می‌روند جبهه، آنجا می‌جنگند و من نروم بجنگم. خوب من پیر شده‌ام؛ اگر من گذشت این بچه‌ها را نداشته باشم، ایثار این بچه‌ها را نداشته‌باشم، وای بر حال من!» اما خوب معلوم بود که حضرت امام هیچ وقت اجازه نمی‌دادند ایشان سنگر تبریز را رها کنند و به جبهه بروند. البته این حرکت ایشان هم نشانه عشق ایشان بود به شهادت و انقطاع ایشان بود از دنیا.

درباره‌ی modirgharb

همچنین ببینید

نخستین کنگره ملی ایران شناسی برگزار می‌شود

غرب ایران - نخستین کنگره ملی ایران شناسی ایران پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت توسط انجمن ایران شناسی در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *